Monday, July 06, 2009

The paradox of Supreme Leader

The majority of Iranians believe in twelve Imams, and no one believes in more than twelve Imams. An Imam is divinely inspired. The twelfth Imam disappeared with the promise of re-appearing. He will appear when the world has been lost to chaos, and will bring about order and justice.

There is a cult in Iran that teaches the notion of Supreme Leader. In order to legitimize the concept, the cult endows the Supreme Leader with Divine Inspiration, a characteristic of an Imam. That makes the Supreme Leader the shadow of god, or at least the representative of the twelfth Imam on earth. The significant point is the claim that the Supreme Leader is divinely inspired.

The only characteristic that separates an Imam, including the twelfth Imam, from an ayatollah is the direct divine inspiration. Therefore, someone with that type of divine privilege can only be an Imam. Now we have two possible interpretations.

Either, the sequence of Imams has continued beyond the twelfth, or the Supreme Leader is the equal of the twelfth Imam. The former is a dead-end. The latter, is a contradiction that has somehow being accepted by a small percentage of believers. But if the Supreme Leader is at the same level of divinity as the twelfth Imam, what would be the purpose of having to await the arrival of the true savior?

This argument is given at the end of the following poetry. However, the none-divine inspiration for the poetry has a different source. My second son was born in December of 1978, when we heard the victory of the Islamic Revolution from radio Iran. I called him Peyvand meaning that from now on, all Iran will be united under one constitution. Unfortunately, the king was replaced with supreme leader, and the revolution was stolen again, though this time from within. The poetry is devoted to my son Peyvand.




ایرانیان گردهم آییم خروشان تا یک زمان زاری کنیم سوگواران
با اشک چشم خود بشوییم تهران زخون سرخ آن رشید جوانان
بیاراییم خیابانهای این شهر پردلان با نامهای آن شیر زنان و مردان
ببافیم باهم یکی حوله آزادگان حوله ای تنیده بدل بافته بجان
نه شاه و نه فقیه و نه دگر رندان زین پس ایران سازیم بوم روشنفکران
انقلابی که او را مزدور باشد پاسداران نباشد به زان پیشینه دوران
ولایت فقیه نیست جز سایه شاهان در خباثت بدور از خدا و امامان
حریر آزادی گستریم سراسر خاک ایران همانا پیوندمان باشد او را نگهبان
دریابید ای پیران و جوانان بنگرید ای مادران و پدران
دزدان خاکمان کشند مارا فرزندان تا به کی دهیم تن بین ستم ظالمان
آنکه مزدور نشاند اندر خیابان زبهر خون آن عزیز فرزندان
خدا نشناسد و باشد سایه شیطان ترا عقل برده خوابی بس گران
بزه دینی را خدای دهد جوابان نه چماق و چاقوی زور گویان
مملکتداری را چه کاری به موی زنان خدای را چه ستیزی با دیگر جهانیان
ولایت فقیه نیست جز سایه شاهان در خباثت بدور از خدا و امامان
حریر آزادی گستریم سراسر خاک ایران همانا پیوندمان باشد او را نگهبان
امر به معروف و نهی از منکر ز آگاهان رهنمونی باشد ز بهر هشداران
ضربات چوب ابلهان و چماقداران نباشد جز وسیله اغتشاش خاطران
هدف هدایت تو نیست به دیگر جهان اینهارا نباشد باور به یزدان
ایزد را پناه گیرند دروغ گویان پر کنند بانکها با پول فراوان
گرسنه بخسبند کودکان بهزاران که ایران شده لبریز از دزدان
بیهوده مجوی حقانیت خاینان ترا اندیشه همی رفته به گروگان
ولایت فقیه نیست جز سایه شاهان در خباثت بدور از خدا و امامان
حریر آزادی گستریم سراسر خاک ایران همانا پیوندمان باشد او را نگهبان
سراسر زمام مملکت بدست یک انسان راه جاهلانست و کوته فکران
شیوه مملکت مردمش باشند خواهان ولایت فقیه نباشد سوای شاهنشاهان
منتخب نماینگان ملت ایران باشند جویای چاره و درمان
قانون آنست که گویند نمایندگان فقیه باشد مرجع قانونگذاران
قشری ابله با چوبها و چماقان باشند مجری ولایت فقیه نادان
گر کس ندارد حق بجز سیه دلان جمهوری نباشد بلکه یک زندان
ولایت فقیه نیست جز سایه شاهان در خباثت بدور از خدا و امامان
حریر آزادی گستریم سراسر خاک ایران همانا پیوندمان باشد او را نگهبان
ایران مملو از دانا و بلند فکران گشته اسیر مشتی نفهم و ابلهان
مرز ایران شده دیوار زندان بسیجی و چماقدار همه جا فراوان
سخن گویی جوازیست به کوچک زندان کسی را نباشد یارای بیان
این خفقان نباشد ره دیگر جهان راه خدا کی با افسار و سنان
خدای را ابزاریست این تاریکدلان بهر نابودی افکار اندیشمندان
خدای یگانه بخشنده مهربان نجوید خون کجرو بندگان
ولایت فقیه نیست جز سایه شاهان در خباثت بدور از خدا و امامان
حریر آزادی گستریم سراسر خاک ایران همانا پیوندمان باشد او را نگهبان
بلهظه ای و بروزی گذشت هر زمان برباد دهد بزرگ میراث فرهنگمان
تاریخ مخدوش سازند ناجوانمردان برند بتاریکی بیدفاع کودکان
فردا فرزندان بی پناه گمراهان ندانند ز فروشکوه خاک ایران
نباشد دمی برای درنگ در درمان بهردم بسختی کشند فکر نو جوانان
خاموش و ترسان آموزش فرزندان بسازد بسان سیاوش آتشی فروزان
ما را نشاید که خواهیم آینده فرزاندان کشند خود خواهران و برادران
ولایت فقیه نیست جز سایه شاهان در خباثت بدور از خدا و امامان
حریر آزادی گستریم سراسر خاک ایران همانا پیوندمان باشد او را نگهبان

خون و خونریزی در خیابان نباشد چاره رهایی ز دزدان

بیرحمانه کشند ناجوانمردان پیرو جوان و شیر زنان

کارماند و صناع و دگر هنرمندان به پشتوانه بلند بازاریان

به ولایت فقیه و گمراه ابلهان پیوند ملت را کنند نمایان

همانا گر آش خشم ملت شود فروزان ترو خشک بسوزد باهم یک زمان

ایران گردد طعمه دگر دزدان خونها ریخته و ما باز در زندان

ولایت فقیه نیست جز سایه شاهان در خباثت بدور از خدا و امامان

حریر آزادی گستریم سراسر خاک ایران همانا پیوندمان باشد او را نگهبان

گر پیوند تو با این قلدران نباشد جز محتوای فصیح قرآن

تو خود داری عقل و هوش و دو چشمان خود گول زنی نباشد زیبنده عاقلان

نشاید که بینی دیگر فرزندان بهر آزادی تو بر خاک افتان

بخانه بمان و نکن خدمت بیرحمان که ایزد جهنم دهدت به ارمغان

چماقداران را نباشد اندکی توان به گردانندگی چرخ ایران

تو غافل در خدمت زورگویان ریزی خون پاک نو جوانان

ولایت فقیه نیست جز سایه شاهان در خباثت بدور از خدا و امامان

حریر آزادی گستریم سراسر خاک ایران همانا پیوندمان باشد او را نگهبان


ارتش و سپاهی پاسدار ایران نشاید که خیزند بر ایرانیان

حافظ جان ملت و خاک ایران چون کند تفنگ بر ملت نشان

ولایت فقیه که دهد چنین فرمان خود نباشد جز یکی از دشمنان

بیندیش اندکی و باز کن دو چشمان سردار کی دهد کشتار خودی فرمان

آنکه تو کشتی برادر و خواهران بروزی کشد ترا فرزندان

ما همه روییده ز خاک ایران سرچشمه گلمان گهربار گل نیاکان

ولایت فقیه نیست جز سایه شاهان در خباثت بدور از خدا و امامان
حریر آزادی گستریم سراسر خاک ایران همانا پیوندمان باشد او را نگهبان


انقلاب اسلامی استقلال ایران پرداخته با خون بسی شهیدان

در جنگها و دسیسه های دشمنان پایدار بخون دلاور پاسداران

چو گلها برآیند ز گل شهیدان بر مزار جاودانه آن پردلان

بیاد آوریم ازخود گذشتگی شیران برای آزادی مرز و بوم ایران

انقلاب ربوده بدست مشتی رندان بریزد خون پورو دخت شهیدان

بنرمی پذیرش ظلم گمراه ابلهان نباشد زیبنده ملتی هشیارو قهرمان

ولایت فقیه نیست جز سایه شاهان در خباثت بدور از خدا و امامان

حریر آزادی گستریم سراسر خاک ایران همانا پیوندمان باشد او را نگهبان

چنین گفت فردوسی بر جهانیان که دانش پژو بماند پرتوان

انقلابی که نپوید شیوه دانشمندان فرسوده گردد به اندکی زمان

ولایت فقیه خرفت و نادان بریزد خون دانش جویندگان

سراسر مملکت بدست ابلهان دانشجو کند دشمن دزدیده ایران

گر ولایت فقیه گیرد الهام ز آسمان مهدی را چه سودی چشم براهان

شیعه را دوازده امام بوده بدوران ولایت فقیه دسیسه خود شیطان

ولایت فقیه نیست جز سایه شاهان در خباثت بدور از خدا و امامان

حریر آزادی گستریم سراسر خاک ایران همانا پیوندمان باشد او را نگهبان

2 Comments:

Blogger Unknown said...

someone should translate this poem.

8:17 PM  
Blogger Unknown said...

someone should translate this.

8:17 PM  

Post a Comment

<< Back to Blogger Start Page >>