Wednesday, July 15, 2009

Rubaiyat

This is the final blog containing persian poetry.
The style of poetry is Rubaiyat. It is therefore appropriate to mention Khayyam first. Rubaiyat are grouped in sets, to the extent that it would make sense. The entire set was written between July 10 and July 12 of 2009. Getting all of typed has not completed yet.


خیام سخن با تو میگفت
گرفتاری ما بنده توست
خیام را نبودی جوابت
بر ما علم کردی بنده ات

This set is about Supreme Leader and his followers with regard to Mahdi.

مهدی آید آنگاه که خواهد خدای
خدای را باشد توان و یارای
تو بنده ناچیز و ژاژ سرای
صاحب زمان را چه دانی رای



ایران عرصه جنگ مهدی نیست
مهدی را نیازی به خدمت تو نیست
گر تو باخته ای عقل چاره چیست
ترسم جز برانداختن تو راهی نیست



گویی بهر قضاوت آید مهدی
آنگه که شیطان بسلطه آرد گیتی
وانگه مدعی باشی که آماده کنی
جهان را برای آمدن مهدی


This set is about rigging votes.


آنچه تو گویی اسلام است
دروغ بهر اسلام روا است
رای من و دیگران چه سودست
آنچه تو گویی شمارش همانست



رییس جمهور را ترس باخت گرفت
دست زد و دامن رهبر گرفت
رهبر نادان را شوق تقلب گرفت
رای مردم نجیب را ببازی گرفت


تو کز آرای دیگران بیغمی
نباشی فقیه و نی آدمی
چو یکی از آرا شود دزدی
دیگر آرا بجنگند بهر درستی



ملت را سر آمده طاقت دگر
بصندوق رای رفتند خون جگر
رهبر پشتوانه مرد پرخاشگر
چو کوری عصا کش کور دگر



دولت قلابی نماند پایدار
پایبوس رهبر نیاید بکار
دزد آرا را نباشد قرار
رای ریزان نگریزند ز کار زار


This set is about Islamic Revolution of 30 years ago, in general terms.


انقلاب ز بهر آزادی بود
نه بر سر چادر و روسری بود
خون ریزی برای زندگی بود
نه برای رنج و غمگساری بود


انقلاب شده سی ساله
ملت ایران بی کاشانه
کس را چه سود زان مبارزه
جز رهبروبسیجی و دگر نخاله


ای که سی سال رفت و در خوابی
مگر این چند روزه در یابی
ایران اسیر دولت قلابی
تو در خواب بینی مرغابی


انقلاب را ملت کند پایدار
نه تیر و تفنگ و پاسدار
کهن فرهنگ خاک کاروزار
بزیر آورد ستم هر زمامدار


رژیم با رسانه ها و عمال دگرش
کرده کر گوش گیتی و ماهوارگانش
گر یکی گوید سخن ز هر سویش
مزدوران رژیم کنند رسوایش


آزاده ملت ایران نیاسایند
تا مرزو بومش به آزادی بیارایند
گر تو نیز باشی ایرانی اندیشمند
چون پنداری شیران بزانو در آیند


بتزویر و حیله تفرق پراکنده ای
با دسیسه ملت را بدو قسم کرده ای
گروهی ابله بهمراه رندان کرده ای
آزادگان را بجنگ هم میهنان کرده ای


انقلابی که سی سال منقلب باشد
آنرا هزاران تفنگ مراقب باشد
طعمه شیادان و خدانشناسان باشد
ربوده زمردم با چوب و چماق باشد


سی سال است با ملت در جنگی
بخیال خود خیلی هم زرنگی
حال که شکستی رسم مردانگی
بزیر آیی با تیپا و اردنگی


This set addresses Supreme Leader.


گر خدا با تو سخن گوید
چرا مزدورانت گرد آرد
بکاه اندکی حقوق یکی چند
آنگاه ببین خدا چون کند


این مزدوران که گرد رهبر بینی
به عشق پول و تفنگ هر جا بینی
از قماش همانند که زمان مصدقی
شاه را به تخت نشاندند چو دیدی


رهبر نادان و پیروان مزدور
بر سر دانشجو زنند دست زور
گر تفنگشان کنی اندکی دور
بیفتند بپای ترسان چو مور


یکی مقامش ولایت فقیه است
دیگری مقامش رییس جمهورست
زنجیر اسارت ما بدست دو مقام
چند هزار ابله و مزدورست


This set is in response to protesters being called Khas-o-Khashak.


بچندی خس و خاشاک کنی لگد مال
بتزویر و ریا ریاست کنی حلال
زین خس و خاشاک برویند نهال
وان کوته پیکر تو کنند بلال



خس و خاشاک مزدوران تواند
رهبر و حامیان نادان تواند
ایرانیان مالک این زمینند
خس و خاشاک امثال تواند



ای دل عبرت بین از دیده نظر کن
خس و خاشاک را آیینه عبرت کن
آیندگان را هوشیار و آگاه کن
دانا را خس و خاشاک نادان مکن


ایرانی را گویی خس و خاشاک
تو ایرانی نمایی به پوشاک
گیرم ندانی حماسه خاشاک
خس چون تو بگردد خاشاک


This set is about various cities and provinces.


بوی رود کارون آید همی
نوای نی به نخلستان آید همی
خواب کز چشمان رود یک دمی
نفیر چماق و بوی خون آید همی



شیراز و اصفهان که بود نصف جهان
کنون نگیرد کس از آنها نشان
صنع و هنر بزرگان هر زمان
گمنام در سلطه تفنگ مزدوران


مازندران و گیلان بهشت ایران
ز بسیجی و رندان گشته ویران
چو بر خیزند دست بدست شیران
بابلی و رشتی کنند ترا حیران


آذربایجان و خراسان بوم شیران
زیر تفنگ و سنان پاسداران
اسلامت را دهند باز به شیطان
که اینان باشند براستی مسلمان


کرد را نباشد هراسی از تفنگت
او نجوید خون بیچاره مزدورت
همانا گر کردستان را آید کدورت
بشنو نصیحت و باز خوان مزدورت

This set talks about women's cover and paradise.

دولت که مراقب حجاب زنان است
مجری کدام قانون از آسمانست
گر موی زن مایه فغانست
تقصیر از مرد چشم چرانست


آنکه معطوف پوشش زنان است
کی وقت پویش و دروس است
بچشمش هر غیر خودی جاسوسست
مشوش خاطر کی توان خلوص است


بهشتت را بزور چماق من نخواهم
خدمت تو بهر سکونت بهشت نخواهم
گر تو و پاسدارانت باشید همسفرم
من جهنم را با جان و دل میخواهم


گر بهای بهشت باشد چماق
ترا واجب هزاران شلاق
سخن از بهشت مگو جلاد
تو خود باشی راهی باتلاق

ملت ایران رعیت خود دانی
خود را ناجی کل جهان دانی
سرمایه ملت خرج افکارت کنی
انگار که مالک کل ایرانی



مارا چه ستیزی با جهانیان
گرسنه بخوابند مارا طفلان
دست بدست بسازیم این ویران
صنع و اقتصاد استقلال ایران



ایران شده میدان کارزار
سیمای رهبر گشته دل آزار
پیرو جوان از زندگی بیزار
زندگی نیارزد دگر به دو زار



رهبر پی گسترش سایه بر گیتی
با چوب و چماق و یکی بمب اتمی
رندان از پی پر کردن جیب خودی
کشند کهن ایران بمرز نا امیدی



This set will contain the rest.



شیرین سخن فردوسی ما را بگوید
توانا بود هر که دانا بود
دانشور پا برهنه را راهنما بود
ولایت فقیه مایه جنجال بود



ملتم خس و خاشاک میهنم پژمرده
خود بگوشه غربت و بس دل آزرده
شوم بسویش من تند و چابک روانه
تا فدایش کنم مر این عمر بیهوده



بغربت گذ شتم این سالها
خاک میهن زیر کفش جلاد ها
جوانیم پیشکش دیگر زمینها
جوانان ایران زیر خاکها



آسمان ایران شده کم ستاره
نادان همه را کرده آواره
دگر ستارگان را نباشد چاره
جز اسارت بزور خمپاره



سی سال بغربت خوابیدم کاهل
در پیری کشتار جوانانم کرد عاقل
مر فرزندان را بساختم صد جلال
دگر فرزندان را بماندم غافل



گر ایران فرسوده بدست بیگانه
مرا چون باشد بغربت کاشانه
ره ایران جویم بی تابانه
چماق و کتک خورم جانانه


سالیان جوانی بگذشت بغربت
به پیری بر آمده مرا غیرت
در جوانی پوییدم ره هجرت
به پیری سرایم سوز محنت



بساختم چند فرزندان بهر تو
گر چه گریختم ز دشمنان تو
کنون باز گردم به آغوش تو
که آنها بیاسایند در خاک تو